یک پیک عاشقانه دعوت ما
...
چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:هزار و یک شب,داستان های هزار و یک شب,هزارویک شب,هزار ویک شب,هزار و یک شب 1001 داستان,داستان های شهرزاد,شهرزاد قصه گو,داستان های شهرزاد قصه گو,شهرزاد,کتاب,کتاب داستان,داستان های خیالی,داستان های تاریخی,داستان های کهن,داستان های عاشقانه زیبا,کتاب سانسور نشده هزار و یک شب,کتاب الکترونیکی هزار و یک شب,قصه های سانسور نشده شهرزاد,داستان,کتاب هزار و یک شب,کتاب الکترونیکی هزار و یک شب,25 شب هزار و یک شب,مجموعه کامل هزار و یک شب,حکایات سانسور نشده هزار و یک شب,حکایت شهرزاد و ملک,حکایت افریت,حکایت حمال و دختران,حکایت پیر وشتر,حکایت صیاد و افریت,حکایت صیاد+هزار و یک شب,شب 25 هزار و یک شب,شب24 هزار و یک شب,مقالات در مورد هزار و یک شب,تاریخچه هزار و یک شب,بهترین مقالات درباره هزار و یک شب,ریشه تاریخی هزار و یک شب,هزار و یک شب ترجمه عبداللصیف طسوجی,هزار و یک شب ترجمه عبدالصیف طسوجی,داستان های کهن ایرانی, داستان های تاریخی تخیلی, داستان های فوق العاده زیبا,هزار و یک شب+تصاویر,داستان هزار و یک شب همراه با تصویر,حکایات مصور تاریخی,هزار و یک شب+عکس, :: 23:31 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

نرم افزار اندرویدی هزار و یک شب 1001 داستان

داستان های فوق العاده زیبای شهرزاد قصه گو را در گوشی اندرویدی خودتان بخوانید.

توضیحات : نسخه کامل و "اصلی" هزار و یک شب با گرافیکی زیبا و جذاب همراه با محیط کاربری ساده،روان و دوست داشتنی که "برای هر حکایت 1 الی چند تصویر مربوط به آن تعبیه شده است". "همچنین کلمات مشکل و نا مفهوم، در پرانتز ترجمه امروزی شده است".

_

قابلیت ها:

● قابلیت جستجوی هر حکایت.

● قابلیت اضافه کردن حکایات در لیست علاقه مندی ها.

● قابلیت تغیر فونت و انداره متون.

● قابلیت تمام صفحه کردن تصاویر موجود درحکایات.

● دارای بهترین مقاله ها و دانشنامه های مربوط به ریشه ها و تاریخ هزار و یک شب و قابلیت به اشتراک گذاری آنها.

 

 تصاویری از محیط برنامه:

لینک خرید از پلازا: (به زودی)

لینک خرید از کندو: دانلود

 



 

در سال سوم نظری...عاشقت شدم
نه ماه محض دربه دری- عاشقت شدم

 

مثل خودم عجیب غریب است عشق من
چون قبل اینکه دل ببری عاشقت شدم

 

 دارم به بار عشق شما فکر میکنم
که من چطور یک نفری عاشقت شدم


 
 نه از طریق نامه و دیوار وپنجره...
به شیوه ی جدید تری عاشقت شدم

 

بی آنکه با برادرتان هم دهن شوم
بی هیچ ترس ودردسری- عاشقت شدم

 

از شهررد شدی ومن ای سیب سرخ خیس*
با شعر (فاضل نظری) عاشقت شدم

 

 

 

"امیر رضا پدرام یار "



سلولی انفرادی میخواهم

از جنس آغوشت

دیوارهایش چنان نزدیک که انفرادی اش حس نشود

زندانبان خوبی

باش قفل کردی کلیدت را قورت بده

ترسی از تشنگی و گرسنگی نیست

چشم ها و لب هایت را دارم

فقط !

سهم هر روزه ام را کم نکن .



چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:رضا نیکوکار, :: 21:54 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

خوابیده ای آرام مثل بچه قوها
بیــدارم امــا با تمـــام آرزوهــا

بیدارم و حال مرا باید ببخشــی 
که دست بردم بی اجازه لای موها

من انجماد سال ها تنهایی ام ... آه 
آتش بریز ، آتش برایم در سبوها

با دست خالی آن قدَر پای تو ماندم 
که قطره قطره جمع شد این آبروها

یک چشمه از کلّ هنرهای تو کافی ست 
تا آب رفته باز برگردد به جوها

وقتی تو باشی هیچ معنایی ندارد 
لبخند دخترخاله ها ، دخترعموها!

ای آسمان!چشم از زمین بردار دیگر
خواب است امشب ماه زیر این پتوها


رضا نیکوکار



سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:جملات عاشقانه, :: 22:12 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

بعضی وقتا چیزی مینویسی فقط برای یه نفر

اما دلت میگیره

وقتی یادت می افته که هرکسی ممکنه بخونه

جز اون یه نفر...



ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﻧﻮ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﯾﺎﻏﯽ ﻣﺸﺮﻭﻃﻪ ﺧﻮﺍﻩ

ﻋﺸﻖ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺗﺒﺮﯾﺰ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﺩﺭ ﺁﻩ

ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﭼﻪ ﮐﺮﺩ؟

ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﺘﺎﺭﺧﺎﻥ ِ ﺑﯽ ﺳﭙﺎﻩ

ﻣﻮﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﺎﻝ ﺍﺳﺐ ﻣﻐﺮﻭﺭﻡ ﺳﭙﯿﺪ

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﺷﺒﯿﻪ ﮐﺘﺮﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺳﯿﺎﻩ

ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ

ﮐﻨﺪﻩ ﯼ ﭘﯿﺮ ﺑﻠﻮﻃﯽ ﺳﻮﺧﺖ ﻧﻪ ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﮐﺎﻩ

ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﯽ ﺭﺩ ﻧﺸﺪ ﺗﺎ ﯾﻮﺳﻔﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻮﺩ

ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻟﯿﺨﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ

ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩﺳﺖ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺯﺩﻥ

ﺁﺩﻡ ﺳﺖ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺩﻡ ﺳﺖ ﻭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ

ﺳﻮﺧﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ

" ﺩﺍﻧﻪ ﯼ ﻓﻠﻔﻞ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺧﺎﻝ ﻣﻬﺮﻭﯾﺎﻥ ﺳﯿﺎﻩ"



خــنــده ات طـرح لـطـیـفـیست که دیدن دارد
نــــاز ِ مـــعـــشـــوق دل آزار خـــــریـــدن دارد

فــارغ از گــله و گــرگ است شبانی عـاشق
چشـم سبـز تو چه دشتی ست! دویدن دارد

شـاخـه ای از ســر دیـــوار بـه بـیـرون جسته
بوسه ات میوه ی سرخیست که چیدن دارد

عـشـق بـودی وَ بـه انـدیـشـه سـرایت کردی
قـــــلــب بــا دیــدن تــو شـــور تــپــیـدن دارد

وصــل تـو خـواب و خـیـال است ولی بـاور کن
عـاشـقـی بـی سـر و پــا عـزم رســیدن دارد

عــمــق تــو دره ی ژرفــیـست مـرا می خواند
کـسـی از بــیــن خـــودم قـــصـــد پـریدن دارد

اول قــصـه ی هـر عـشق کـمی تـکـراریست!
آخـــر ِ قـــصـــه ی فــــرهـــــاد شـنیدن دارد...


کاظم بهمنی



پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:پانته آ صفایی, :: 16:12 ::  نويسنده : مسعود نوذری       



در دنياي ما شغال ها و کفتارها توبه کرده اند،

 

لاشخورها لاشخوري نميکنند..!

 

اما..

 

امان از آهوهاي تازه به دوران رسيده...!



چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:جملات عاشقانه, :: 7:17 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ ﮐﻼ ﻓﻪ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ....

ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﯽ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻋﺬﺍﺏ ﻧﺪﻫﻢ ...

ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ



 

خدایا هی میخوام بگم شکرت واسه این زندگی

، میترسم ناراحت بشی، فکر کنی دارم تیکه میندازم...!!



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:نجمه زارع, :: 18:33 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

 

فضای خانه که از خنده های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می کشم ! هوا گرم است

 

دوباره  دیده امت ، زل بزن به چشمانی

که از حرارت "من دیده ام تو را" گرم است

 

بگو دو مرتبه این را که : دوستت دارم

دلم هنوز به این جمله ی شما گرم است

 

بیا نگاه کنیم عشق را ... نترس ! خدا

هزار مشغله دارد ، سر خدا گرم است

 

من و تو اهل بهشتیم اگر چه می گویند

جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

 

به من نگاه کنی ، شعر تازه می گویم

که در نگاه تو بازار شعرها گرم است

 

نجمه زارع



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:محمدعلی بهمنی, :: 18:29 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

 



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:فاضل نظری, :: 18:26 ::  نويسنده : مسعود نوذری       



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:نجمه زارع, :: 18:22 ::  نويسنده : مسعود نوذری       



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:قیصر امین پور, :: 18:21 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

 

می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

 

می خواهمت چنان که شب خسته خواب را

می جویمت چنان که لب تشنه آب را

 

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

 

بی تابم آن چنان که درختان برای باد

یا کودکان خفته به گهواره تاب را

 

بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

یاآن چنان که بال پریدن عقاب را

 

حتی اگر نباشی، می آفرینمت

چونان که التهاب بیابان سراب را

 

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را

 

قیصرامین پور



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:قیصر امین پور, :: 18:20 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

همه طول سفر یک چمدان بستن بود

 

گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود

موج موج دل مـــن تشـــنه پیوســتن بــود

 

یک دم آرام ندیـدم دل خـود را همـه عمــر

بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود

 

خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما

خواستنها همه موقوف توانستن بود

 

کاش از روز ازل هیــچ نمی دانستـــم

که هبوط ابدم از پی دانستن بود

 

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت

همه طول سفر یک چمدان بستن بود

 

قیصر امین پور

 



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:قیصر امین پور, :: 18:17 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

 

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟

شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

 

پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی

گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

 

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

 

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم

آن برگ‌های سبزِ سرآغاز سال کو؟

 

رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند

حال سؤال و حوصله‌‌ی قیل و قال کو؟

 

قیصرامین پور



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:علیرضا بدیع, :: 18:15 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

 

با استکان قهوه عوض کن دوات را 
بنویس توی دفتر من چشم هات را

بر روزهای مرده تقویم خط بزن 
وا کن تمام پنجره های حیات را

خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم 
پر رنگ کن بخاطر من این نکات را

ما را فقط به خاطر هم آفریده اند 
آن گونه که خواجه و شاخ نبات را

نام تو با نسیم نشابور می رود 
تا از غبار غم بتکاند هرات را

یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست!
از نو بدل به بتکده کن سومنات را

حالا بایست! دور و برت را نگاه کن 
تسخیر کرده ای همه کائنات را

تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند 
بر روی ما مبند کتاب نجات را ...

علیرضا بدیع



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:حسین زحمتکش, :: 18:13 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

او استکان چایی خود را نخورد و رفت

او استکان چایی خود را نخورد و رفت

بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت

 

گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی

تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت

 

گفتم که صد شمار بمان تا ببینم ات

یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت

 

گفتم که بی تو هیچم و او گفت بی نه با!

در بیت اخرین غزلم دست برد و رفت

 

یعنی به قدر چای هم ارزش...؟نه بی خیال

او استکان چایی خود را نخورد و رفت

 

حسین زحمتکش



یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:بهترین شعر های عاشقانه, :: 16:15 ::  نويسنده : مسعود نوذری       

 

آسـمان وقـت قـرار من و تــو ابری بود

تـازه با رفتـن تـو وضـع هـوا بد تر شــد  

 

هرچه کردم نشوم ازتو جدا، بدتر شد

 از دل مـا نرود مهر و وفــا ، بدتر شد ...

 

مثـلا خواســتم این بــار موقـر باشــم 

و به جای تو، بگویم که شما ، بدتر شد

 

آسـمان وقـت قـرار من و تــو ابری بود 

تـازه با رفتـن تـو وضـع هـوا بد تر شــد

 

این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد

بلکه برعکس ، فقط رابطـه ها بد تر شـد

 

چاره دارو و دوا نیست،که حال بد من

بی تو با خوردن دارو و دوا بد تر شد

 

روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت

آمدم پاک کنم عشـق تـو را بدتـر شـد ...

 



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

 
درباره وبلاگ

سیگاری نیستم اما از بهمنی میکشم ک پدرم سال پنجاه و هفت روشن کرد...
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان یک پیک عاشقانه دعوت ما و آدرس parkook.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 90
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 94
بازدید ماه : 94
بازدید کل : 8646
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1